نام:

نام خانوادگی:

پست الکترونیک:

بازتاب رسانه ای

برای این لحظه متشکرم ( خاطرات بانوی اولِ سابق فرانسه ، والری تریرویلر)

۱۳ مرداد ۱۳۹۴

" سکوت کسی که دوستش داریم ، جنایتی بی سرو صدا است ."

 

می گویند از سقراط  : " انسان هر طور که باشد زبانش نیز همان طور است " . این فهمِ عام داستان و زبانِ روایت را تازه تر می کند ." برای این لحظه متشکرم "، جرئی از روح و روان زنی است که پردۀ آینده را کمی جلوتر تکان می دهد . از خودش و خاطراتش بی پروا می نویسد . و آنچه تکان می خورد ، سیاه و سپید شدنِ سخاوت مردی است که اقتدار کشوری را به دست دارد . با این هیجان سطر به سطر از خاطراتش می نویسد که هر کسی جای او بود تردید را بی تفاوت نمی انگاشت . از مردی می نویسد که ابتدا سیاست و بعد سکوت را به او ترجیح داد . خودش را میان بازوان زندگی قرار داد تا خاطراتش را از لطافت و شور تا عصیان و افسردگی ، رقم بزند . خاطراتی که باید دنیا یش را تکان بدهد و البته  خاطراتی که رنگ و بوی بیش از اندازه ، حسی اش  نمی تواند پیچ و خم سیاست های پشت پرده اش را کمرنگ کند . عاملِ لحن در بیان خاطرات زنی که فراتر از خودش قدم برداشته ، بسیاری از پیچیدگی های زبان را رفع کرده است . و این برای ما که زبان مبدا را با قلم مترجم می شناسیم بسیار جلوه گر است . قلم والری تریرویلر به عنوان روایت کنندۀ خاطراتش ، گوشه های خودش را همانطور که هست نشان می دهد . ذهن ِ زیر فشار و تاثیرگرفته از فضای زندگی اش ، خاطرات را از روال خطی خارج می کند و البته نکتۀ جالب توجه اینجاست که خاطراتش را در لحظه از ذهن می گذراند و تمامی گفتارش به زمان حال روایت می شود .
شروع هر بخش از خاطرات ، از زمانی نزدیک به حال آغاز می شود و در ادامه هر نگرشی به توصیف اتفاقات و حوادث و حتی تئوریهای زنانۀ والری و عمق و تعویض نگاهش از گذشته ، به زبان حال روایت می شود. شاید از اواسط کتاب باشد که والری گوشه های مثلثی و نیم نگاهش را به خانواده اش تشریح می کند و این از نقاط قوت کتاب است که از صفحۀ نخست ،کودکی اش را نمی بینید و یا شروع زندگی و احساسش را . کتاب را با ضربه آغاز می کند .... "کم کم باید چمدانها را باز کنیم" ...   این آغاز طوفان درونی ِ والری است . موجی از سرخوردگیها و تفکرات مثبت و منفی حل نشده اش و آن عشقی که در لابلای کتاب هیچگاه به بدی و پشیمانی از آن یاد نمی کند .
اشخاص ، حوادث و خاطرات دورو دارند ...والری نسبت به انسان ها و نعمت شناختن شان بی تفاوت نیست . این خاصیت سالها رنج روزنامه نگار بودن و نوشتن است . هر روی آدمها برای او معنی دارد ، و هر روی اتفاق هم ...در کتابش انگار سر تیتر اخباری را می شنوید که هر روز به آن خو گرفته اید و از روی دیگر خودتان را می بینید که همراه و همقدم والری آن وقایع را تحلیل می کنید . این خواستۀ اوست . قطعا طبع زنانۀ خوانندگان زن و روح قدرت خواهانۀ تمامی مردان را به چالش گرفته ، کمی همنظری ، کمی همفکری و شاید شریک و سهیم ِ بیان رسوایی .
والری قضاوت نمی کند . سالهاست نوشته . از قلم زدن در موج انتخابات و سیاست تا نوشتنِ آنچه مردم کشورش را به خواندن ترغیب کند . آنقدر رمان خوانده که داستان را طوری بیان کند که کتاب خاطراتش را جذاب عنوان کنید ...شریک زندگی کسی است که نوک تیزِ شوالیه های قدرت و واژگان طبل‌گونۀ مطبوعات را به تعامل و حدس ، همراهی کند و گاهی انگار نقش شاعری زبان بسته را ایفا می کند و گاهی در خلوت خودش ، کلماتی می نویسد که چشم دنیا را درآورد . او سکوت را نمی خواهد .   عاشق مردی است که زمانی خیال عشق را به او داد.  بوسه های لیموژ، وزن بالایی از کلمات حسیِ والری را در کتاب گرفته اند و او کمترین دلواپسی را دارد برای توضیح اش به ما. این شگرد زبانی است که به آن فکر می کند . آنجا که تو را اسیر کشاکش سیاستش کرده ، اشاره ای به لیموژ و باز دل لرزاندن و به انتظار نشاندن خواننده ....
و جایی که فکرش را نمی کنید در مخفی ترین لایه های زبانی ، دیدار با معشوق را برایتان به تصویر می کشد . اما این لیموژ و بوسه های افسانه ای اش برای خواننده ، تصور باطنی خودش را ساخته . بله ! ذهنِ زنانه کار خودش را می کند و شما را با خودش همراه می کند .... هیچ شرحی از آن اتفاق رویایی نیست . مگر جرقه های کوتاهی که هرگز از ما جدا نمی شود . زنی که جرئیات تکان دهندۀ حرفهای رییس جمهور را برای تحقیر و یا خودستایی ، نقل می کند ، هنوز خاطرۀ شروعِ عشق اش را در ابهام و تصاویر ذهنی ما ، برای خودش نگه می دارد و این همان گسترشِ خواستنی داستان است .
مترجم نزدیکترین قدمها را با حس و حال خاطرات برداشته است . جاهایی از آن واقعا احساس نمی کنید ، الیزه و بانوی اول و رییس  جمهورش را می خوانید . بسیار درونی تر از زبان، به دل می نشیند . و به صراحت ، قلم را هم به زنانگی و هم به زبان ، وفادار است .
والری در تبیین خاطراتش از بن بست های زیادی گذشته است . کاوش  در سبک روحیاتش او را شدت معلق ،میان گریز و رجعت به مرکز نگه داشته است . از قید و بندِ الگوهایی که ممکن است از خارج به او تحمیل شود ، خود را به سوی اعماق می راند . انگار از ابتدا قصد داشته بنویسد ، خودش را و آنچه او را نجات می دهد .
داستان از شناسنامۀ شخصیت او دور نمی شود ، والری همه جا خودش را توضیح می دهد و از این بیانِ آشفتگی نمی هراسد . حتی چهرۀ عمیق و نوع نگاهِ منتظر و مغموم روی جلد کتاب ، آن دستهای نیمه بالا آمده و چرخشی که انگار در لحظه ، نامش را برده اند برای گرفتنِ عکس ، همه و همه ، دنیای صداها و تصاویر اویند . و این ، جایی است که نتیجه اش روانی ِ زبان است که سبک شخص را با لحن خود را  ادا می کند . لحنی که مترجم به دقت و ظرافت آنرا منتقل کرده است . گاهی فکر کرده ام اگر نام مترجم را نخوانده بودم ، احساس می کردم مترجمی که بسیاری از ظرافتها و آشفتگی های زبان و خلا نوشتاری یک زن را با خودش همپا می شود ،حتما زن است . اما این زبانِ نجیب به بهترین شکلِ خودش ترجمه شده است ...ساده.. . داستان وار ... تصویری و بدون رعایتِ روال کسل کنندۀ خطی .
وحدت شروع و پایان ِ داستانِ این خاطره ، الگویی محکم ازلذت خواندن را نمایان می کند .
سبکِ " برای این لحظه متشکرم" ،همان بانویِ اولِ سابق است . خودِ اوست .  سبک ، خود شخص است . تمام ذهن او. برای همین خاطراتش ضربه زننده و گاهی تلخ  رو می گیرد که این قصه نویس به عمد زندگی اش را به پیچ و تابِ نوشتن انداخته است .
درون کتاب چیزهای زیادی نهفته که بیشتر شبیه سازیِ انتظار از یک وقوع است . والری می خواهد بگوید نه برای دانسته شدن که برای دانستن است که می نویسد . او آنچه خواست نوشت . و با پایانی نرم باز هم لطافت زبانی اش را به رخ می کشد . می توانید چهره اش را تصور کنید وقتی می گوید :  " فقط می خواستم به همان اندازه ای که دوست داشته ام ، دوست داشته شوم " .
برا ی او هر پاسخی ثقیل است . او تصمیم اش را می گیرد .روحی که زیر جلد این کتاب خوابیده است ، افسانۀ کشوری است که مردمانش را ، حقیقت می داند .

 

 

ندا رحمت‌پور . تیر 94       

(این متن توسط یکی از خوانندگان برای نشر به‌نگارارسال شده است)         

 

 

تصاویر
نظرات کاربران شما میتوانید از طریق فرم زیر نظر خود را بیان نمایید:

نام *
ایمیل
تلفن (به همراه کد شهر - مثال: 02144444444)
وب سایت
نظر شما *
کد امنیتی * (حروف بزرگ و کوچک یکسان است)