نام:

نام خانوادگی:

پست الکترونیک:

حسین فلاح

حسین فلاح متولد سال 1367 در مشهد است. و به گفته خودش نوشتن جزء جدایی‌ناپذیر زندگی او محسوب می‌شود اگرچه این علاقه‌ی ذاتی در فراز و نشیب زندگی گاهی پررنگ و گاهی کم‌رنگ شده است. »پوکه جمع کن» اولین مجموعه داستان این نویسنده است که از سوی نشر به‌نگار منتشر شده است.

گفت‌وگوی زیر درباره مجموعه داستان «پوکه جمع‌کن» و دغدغه‌های پنهان در آن است.
 
مجموعه «پوکه جمع کن» اولین کار شماست؟
بله، با این که سال‌های سال در فرمت‌های مختلف دست به تجربه های نوشتاری می زدم اما پوکه جمع کن اولین کار منتشر شده‌ام است که سال 92 با همراهی نشر به  نگار  چاپ شد.
 
داستان‌های مجموعه طی چند سال نوشته و بعد انتخاب شدند یا تصمیم گرفتید یک مجموعه داستان منتشر کنید و سوژه‌هایتان را برای مجموعه پروراندید؟
من قبل از پوکه جمع کن یک مجموعه داستان به هم پیوسته آماده‌ی انتشار داشتم که به علت وسواس بیش از حدی که دارم از چاپ آن اثر صرف نظر کردم و تصمیم گرفتم بالکل یک مجموعۀ جدید بنویسم. بنابراین از قبل تمامی مشخصات و المان‌هایی که می خواستم این مجموعه چه در کلیت و چه در هر داستان به صورت جداگانه داشته باشد را برای خودم تعریف کردم که تمامی اینها فقط برمی‌گشت به چالش هایی که برای تجربه‌های جدید مثلاً  در زمینه‌ی زبان یا فرم روایت دوست داشتم با خودم داشته باشم. البته در پس همه‌ی اینها مهمترین دغدغه‌ام تعریف قصه‌هایی برای دیگران بود و حاضر نبودم آن را فدای هیچ چیز دیگری بکنم. بعد از آنکه همه چیز تا جزئی‌ترین بخش ها و ملزومات روایت یک داستان برایم کاملا روشن می شد شروع به نوشتن می‌کردم.در نهایت چیزی حدود یک سال نوشتن و بازنویسی‌های مکرر این هشت داستان تا رسیدن به موقعیتی که برای انتشار استاندارد کافی را داشته باشند طول کشید.
 
داستان‌ها بر خلاف مجموعه‌هایی که در این دو سه سال اخیر منتشر شده‌اند، حال و هوای متفاوتی با هم دارند، مثلاً داستان «سیب‌ها را بچین» تم عاشقانه دارد و در داستانی دیگر ماجرا فلاش‌بکی به سال‌های جنگ است. به‌نظرتان انتخاب داستان‌هایی در یک حال و هوای واحد که این‌روزها مد هم شده چه خوبی‌ها و بدی‌هایی دارد؟
فکر می‌کنم از دو منظر می‌شود به این قضیه نگاه کرد.اول اینکه به هر حال یک کتاب اگر بتواند یک پیام واحد را از دل داستان‌های مختلفش به مخاطبانش ارائه کند، از نظر من کار زیباتری انجام داده و جهان بینی نویسنده را بهتر منتقل می‌کند. دوم مسئلۀ تنوع در مضامین و فضاهاست که هم مخاطب را از خواندن چند داستان مختلف که در ظاهر حتی ممکن است ربطی به هم نداشته باشند خسته نکند هم اینکه حداقل دو سه سلیقه‌ی مختلف بتوانند در بخش‌هایی از یک کتاب به علاقه مندی‌های خودشان دست پیدا کنند. اگر این دو موضوعی که عنوان کردم در آن واحد توسط نویسنده مد نظر قرار بگیرد فکر می‌کنم حتی اگر فضای داستان ها در یک حال و هوا باشند نتیجه‌ی کار مطلوب شود چرا که هر داستانی به تنهایی برگی برای درگیر کردن مخاطب دارد که رو کند. از نمونه های موفق و خوب این مجموعه ها می‌توانم از برف و سمفونی ابری نوشتۀ آقای پیمان اسماعیلی مثال بزنم.تمامی داستان‌های این مجموعه یک حال و هوای خاص و مشترک دارند اما قصه هایی که تعریف می‌کنند، فرمشان، زاویه دید و خیلی مسائل دیگر هست که در هر داستان با داستان دیگر متفاوت است و باعث می شود مخاطب به شدت از این همه تنوع در عین انسجام لذت ببرد. حالا اگر مجموعه‌ای هم هست که تنها تفاوت داستان‌هایش و عامل تنوع میانشان تغییر کردن نام شخصیت‌هایش است و هیچ کدام دنیای متفاوتی نسبت به دیگری برایت نمی‌سازند، فکر می‌کنم نویسنده اش به سراغ نوشتن یک داستان بلند می‌رفت موفق تر بود.  
 
زبان داستان‌ها ساده و مستقیم هستند. بازی‌های فرمی کمتر در داستان‌ها دیده می‌شوند. انگار که دغدغه شما بیشتر تعریف داستان است، به عنوان یک نویسنده به کدام اولویت می‌دهید؟ یک قصه جذاب یا داستانی ساده پر از بازی‌های فرمی و چالش‌برانگیز؟
باید اعتراف کنم از گذشته‌های دور علاقۀ من به سینما بسیار بیشتر از ادبیات بود و در سینما هم سینمای داستان گو علاقه‌ی اصلی من است. شاید تاثیر ناخودآگاه این امر باشد که همیشه در درجه‌ی اول علاقه‌مند بودم یک قصه تعریف کنم و در خلال آن در فرم یا زبان یا تنوع در زاویه دید دست به تجربه‌هایی بزنم که تا به حال نزده‌ام. البته از این دومی هم غافل نبودم و در داستان هایی مثل آکاردئون، پوکه جمع کن و زوال سعی کردم در ابعاد وسیع‌تری خودم را بسنجم ولی تمامی اینها با پس‌زمینه‌ای از تعریف یک قصه‌ی جذاب برای مخاطب انجام شدند.
 
اگر بخواهید کارتان رابازبینی کنید چه المان‌هایی را درنظر خواهید گرفت؟
زمان زیادی را صرف بازنویسی داستان‌ها کردم و بارها و بارها سعی کردم با حذف و اضافه و اصلاح ضعف‌های کار را به حداقل برسانم. بعد از سپردن کار به نشر به نگار هم آقای کامیابیان ویراستار محترم کار، به خوبی بسیاری از مشکلات دیگر داستان‌ها را برطرف کردند و از این نظر می توانم بگویم پوکه جمع کن تقریباً همان چیزی شد که انتظارش را داشتم. اما امروز اگر می‌خواستم کار را بازبینی کنم شاید به تاریخ معاصر کشور به خصوص 50-60 سال اخیر توجه ویژه‌تری نشان می دادم برای طرح های داستانی‌ام.
 
بازخورد مخاطبان نسبت به این کار چطور بود؟
متاسفانه با اینکه بیش از یک سال از انتشار کار می گذرد فکر نمی‌کنم نقدی روی کار نوشته شده باشد و به همین دلیل نمی‌توان اظهار نظر قطعی در این زمینه بکنم. اما  چند نفری از همشهریانم که با آنها برخورد داشته‌ام بیشتر داستان‌هایی را پسندیده بودند که وجه قصه گویی در آنها پررنگ تر بوده و ساده‌تر بیان شده‌اند یا به برخی مسائل اجتماعی و تاریخی نزدیک نشده‌اندمثلا بلا استثنا دو داستان اول مجموعه را بیش از سایر داستان‌ها دوست داشتند و برایشان جالب‌تر بود.
 
بر خلاف گذشته که اقبال با مجموعه داستان بود، این‌روزها بازار رمان‌نویسی  بدجور داغ شده، تصمیم ندارید یک رمان هم بنویسید؟
خیلی علاقه‌مندم درگیر یک طرح بلند به عنوان چالشی جدید در سیر نوشتنم باشم . اتفاقاً حدود دو سال است که در برهه‌هایی که مشغله‌ی کمتری دارم روی یک رمان کار می کنم طرحش را از 4 سال پیش داشتم پرورش می دادم اما متاسفانه به دلیل مشغلۀ زیاد و البته تنبلی‌های گاه و بی گاه من کار به کندی پیش می رود و تا به حال فقط 40 درصد کار نوشته شده.
 
همکاری با به‌نگار را چطور تعریف می‌کنید؟
بی اغراق نشر به نگار من را به همه‌ی ایده آل هایی که برای انتشار کتاب اول در ذهن داشتم رساند و  حرفه‌ای‌ترین رفتار ممکن را در قبال من به عنوان نویسنده داشتند. تا به حال این فرصت پیش نیامده بود اما می خواهم از همه‌ی عزیزان این نشر به خاطر زحمتی که در هرچه بهتر چاپ شدن این کتاب کشیدند تشکر کنم به ویژه از مدیریت محترم انتشارات خانم آقایی به خاطر اعتمادی که به یک کتاب اولی داشتند.
 
و حرف آخر؟
متاسفانه ما در زمینه‌ی ادبیات داستانی منتقد حرفه‌ای نداریم. اکثر نقدهای ما را در نشریات نویسنده‌ها روی کتاب‌های هم می نویسند. به نظرم اینها از مهمترین آفت‌های ادبیات داستانی ماست. نقد این نیست که تو بیا از کتاب من تعریف کن، من هم از کتاب تو. این طور پیش برود داستان نویسی ما تبدیل به یک لوپ بسته می شود که فقط دارد دور خودش می چرخد. فقط امیدوارم جامعه‌ی ادبی کشور هرچه زودتر از درون خودش را اصلاح کند و حداقل به غیرحرفه‌ای گری متهم نشود.